به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ مطلب زیر متن سخنرانی لوئیس هانسون استاد فلسفه هنر در کنفرانس «فلسفه انسانی و هنرهای زیبا» ا است. هانسون در دانشگاه های کمبریج و آکسفورد تدریس میکند. ترجمه این متن را زهیرباقری نوع پرست، دانشجوی دکترای فلسفه دانشگاه وین انجام داده است.
این سخنرانی در مورد باور بسیار رایج ولی بررسی نشدهای است که به زبان ساده چنین خواهد بود: واقعگرایی اخلاقی از واقعگرایی در زیباییشناسی قابل دفاعتر است. من این ادعا را «ادعای عدم تقارن» مینامم. ادعای عدم تقارن گاهی آشکارا بیان میشود و گاهی افراد به صورت ضمنی به آن متعهد هستند. این ادعا اغلب فرض گرفته میشود و برای آن استدلالی ارائه نمیگردد. در اینجا میخواهم ادعای عدم تقارن را به چالش بکشم، و این کار را اینگونه انجام میدهم که ابتدا آنچه را که به نظرم استدلالهای اصلی در پشتیبانی آن است، شناسایی میکنم و سپس نشان میدهم که هیچکدام از این استدلالها درست نیستند.
در میان موارد معدودی که ادعای عدم تقارن به صورت علنی بیان و با استدلال از آن دفاع شده، تمایل به تمرکز بر هستهای از شباهتهای مرتبط و تفاوتهای احتمالی وجود دارد که در این تصویر ارتباط تنگانگ ارزش زیباییشناختی به واکنشهای ذهنی ترسیم شده است. در حالی که مورد بحث قرار نمیگیرد که چنین ادعایی در مورد ارزش اخلاقی هم برقرار است یا خیر. در این مورد میخواهم استدلال کنم که برخلاف آنچه که فرض گرفته شده، همهی این تفاوتهای احتمالی برقرار نیستند و آنهایی که برقرار هستند، نمیتوانند به ادعای عدم تقارن کمکی کنند. پس با معرفی «ادعای عدم تقارن» با جزییات بیشتری شروع کنیم و سپس چهار تفاوت احتمالی را بررسی خواهم کرد که ممکن است از آنها برای اثبات ادعای عدم تقارن کمک بگیرند ولی نشان میدهم که چگونه این موارد، از دفاع از ادعای عدم تقارن باز میمانند. اول از همه سهی نکته مقدماتی عرض کنم. وقتی میگویم ارزش زیباییشناسی منظورم چیست؟ یک نکته هم در مورد رئالیسم به طور کلی، و یک نکته هم در مورد ادعای عدم تقارن باید بیان کنم.
اول در مورد ارزش زیباییشناختی باید عنوان کنم، در حالی که واقعگرایان و ضدواقعگرایان اخلاقی در مورد مفاهیمی که بحث میکنند اغلب تفاهم دارند، ولی در زمینهی فلسفهی زیباییشناسی مفاهیم متعددی وجود دارد که در بحث بر سر رئالیسم مطرح میشوند. واقعگرایان و ضدواقعگرایان اخلاقی در مورد درستی یا غلط بودن یک عمل، مدعاها در مورد وظیفهی اخلاقی، مدعاها در مورد خوب یا بد بودن یک شرایط بهخصوص، و کمابیش دربارهی خود افراد فکر میکنند که به رغم تفاوتها، اگر موضع فرااخلاقیِ یک فرد برای هر یک از این پرسشها واقعگرایی یا ضدواقعگرایی باشد، در پاسخ به پرسشهای دیگر هم همین موضع را حفظ خواهد کرد. در زیباییشناسی سوالهای متعددی در مورد خود واقعگرایی و ضدواقعگرایی مطرح است و به نظر میرسد قدری از یکدیگر مستقلاند. پس شما میتوانید بر این باور باشید که زیبایی در چشم بیننده است یا همچنین فکر کنید زیبایی در جهان خارج وجود دارد. میتوانید بپرسید آیا فکتی در مورد «حقیقت در داستان» یا «یک تصویر چه چیزی را بازنمایی میکند؟» یا «یک موسیقی احساسی خاص را بر میانگیزد» وجود دارد، و اصلا مشخص نیست که پاسخ دادن به یکی از این پرسشها، تکلیف پرسشهای دیگر را هم روشن کند. کاملا قابل فهم است که مثلا در مورد حقیقت در داستان یک دیدگاه را برگزینید (مثلا نسبیگرا باشید) و در مورد زیبایی دیدگاهی دیگر را برگزییند (مثلا واقعگرا باشید). پس پرسشهای متفاوتی وجود دارند که واقعگرایی و ضدواقعگرایی را در زیباییشناسی مطرح میکنند و به نظر میرسد که برخی از این پرسشها از یکدیگر مستقل هستند. علاوه بر این، بسیاری از فیلسوفان بین زیبایی و بهرهی هنری تمایز قائل میشوند. یک اثر هنری زیبا، ضرورتا یک اثر هنری خوب نیست. و یک اثر هنری خوب هم ضرورتا زیبا نیست. پس بسته به اینکه چگونه بین زیبایی و بهرهی هنرمندانه ارتباط برقرار میکنیم، به نظر میرسد میتوان حتی در ازای هر یک از این دو نیز موضعی متفاوت اتخاذ کرد.
مقایسهای که میخواهم انجام دهم بین ارزش اخلاقی و زیبایی است. چیزی که میخواهم نقد کنم این تمایل است که رئالیسم دربارهی اینکه چه چیزی خوب است قابل دفاعتر است از رئالیسم دربارهی اینکه چه چیزی زیباست. در ادامه ارزش زیباییشناختی و زیبایی را به شکل مترادف به کار خواهم برد. اغلب فیلسوفها در بررسی ارزش زیباییشناختی، لیست خود را به زیبایی محدود نمیکنند و عناصری به غیر از زیبایی را نیز دارای ارزش زیباییشناختی میدانند ولی اغلب آنها بر این باورند که زیبایی گونهای از ارزش زیباییشناختی است. من در اینجا فقط برای سهولت در ارجاع از آنها به شکل مترادف استفاده میکنم و عواقبی برای بحث ما نخواهد داشت، یک تصمیم صرفا زبانی است.
در مورد اینکه رئالیسم را در یک زمینهی خاص چگونه باید فهمید، بحثهای بسیاری وجود دارد. برای شفافیت کاربرد خود را توضیح میدهم. کاربردی غیرمناقشهبرانگیز که آن را در صحبت خود به کار خواهم برد، چنین است: واقعگرایان اخلاقی بر این باورند که خصوصیات اخلاقی مستقل از ذهن وجود دارد (مانند خوبی و بدی) و ادعاها و قضاوتهای اخلاقی ما اطلاق این خصوصیات به چیزهاست و تنها در صورتی صحیح است که قضاوت ما به درستی وجود خوبی یا بدی را توصیف کند. فرد رئالیست در مورد زیبایی بر این باور است که ویژگی زیباییشناختی به نام زیبایی وجود دارد که از ذهن مستقل است، به شکلی که قضاوتهای زیباییشناختی ما در راستای تطابق قضاوت ما با واقعیات زیباییشناختی است. ادعای عدم تقارن میگوید که رئالیسم اخلاقی از رئالیسم زیباییشناختی قابل دفاعتر است. در این سخنرانی میخواهم رئالیسم شامل نگرشهای واکنشمحور نباشد، چرا که ویژگی مورد نظر در این بحث را کاملا مستقل از ذهن در نظر خواهم گرفت. برخی افراد از معیار سهلگیرانهتری برای به کارگیری رئالیسم استفاده میکنند و بعضی از انواع رویکردهای واکنشمحور را در این دسته قرار میدهند.
ادعای عدم تقارن همانطور که گفتم به ندرت علنا بیان میشود. ولی در نوشتههای غیرواقعگرایان اخلاقی میتوان دید که از نظر آنها بدون هیچ مشکلی آنچه ار که میتوان در اخلاق گفت، در زمینهی زیباییشناسی هم بیان کرد. به عنوان مثال جی. ال. مکی در مورد نظریهی خطا در اخلاق و آلفرد آیر در مورد غیرشناختگرایی اخلاقی، هر دو، تقریبا به صورت یک نکتهی پاورقی، میگویند میتوانید همین نظرات را در مورد زیباییشناسی نیز به کار ببرید. نکتهی جالب این است که خلاف جهت این مسئله رخ نمیدهد. واقعگرایان اخلاقی معمولا در مورد اینکه رئالیسم آنها از اخلاق به زیباییشناسی بدون هیچ مشکلی قابل انتقال است، احتیاط میکنند. به عنوان مثال، دیوید اینوک در کتاب خود «جدی گرفتن اخلاق» ابراز تردید میکند که بتوان آنچه را که در مورد واقعگرایی در اخلاق گفته میشود، بدون نقصانی به زیباییشناسی وارد کرد. اینها گرایشهای کلی هستند که در پس آنها این نکته وجود دارد که استدلال برای واقعگرایی اخلاقی موضع دشوارتری است تا دفاع از واقعگرایی زیباییشناختی.
یک نمونهی نادر از دفاع از ادعای عدم تقارن متعلق به مارسیا ایتن (Marcia Eaton) است که استدلال میکند واقعگرایی در مورد زیبایی – آنچنان که واقعگرایی را در اخلاق یا علم به کار میبریم – قابل دفاع نیست. او میگوید واقعگرایان علمی بر این باورند که شرایطی از جهان و فکتهایی در مورد جهان و جملاتی که این حالات را توصیف میکنند، مستقل از اینکه کسی به آنها باور داشته باشد یا نداشته باشد، صحیح هستند. نظریهپردازان رئالیسم اخلاقی را به همین شکل توصیف کردهاند. جهان به شکلی است که حقایق یا فکتهای اخلاقی وجود دارند و این فکتهای حقیقی از شواهدی که برای آنها ارائه میشوند، مستقل هستند. ولی او میگوید که دیدگاهی مشابه در واقعگرایی زیباییشناختی مستلزم وجود فکتهای زیباییشناختی یا حقایق زیباییشناسی مستقل از شواهدی که برای آنها ارائه میشود است و چنین تفسیر قویای پیروان کمی دارد چرا که خود عبارات زیباییشناختی حامل عنصری ذهنی هستند. دیدگاهی فراگیر در زیباییشناسی این است که رویکردی واکنشمحور با پذیرفتن استانداردهای درستی قابل جمع هستند و یکی از رویکردهای واقعگرایانه متداول که در زیباییشناسی وجود دارد، همین است.
خب احتمالا در این نقطه از سخنرانی خوب است دیدگاهم را روشن کنم. هدف من این نیست که علیه مواضع واکنشمحور در مورد زیبایی استدلال کنم یا اینکه استدلال کنم که زیبایی نمیتواند مستقل از ذهن باشد، بلکه میخواهم آنهایی را که چنین مدعایی مطرح میکنند بدون اینکه همین موضع را در مورد ارزش اخلاقی اتخاذ کنند، به چالش بکشم. فرض من این است که در بحث بر سر رئالیسم امر زیباییشناختی با امر اخلاقی در جایگاهی یکسان برخوردار است. بنابراین، استدلالهایی که در این سخنرانی ارائه میکنم میتواند مقدمات استدلال از واقعگرایی اخلاقی به واقعگرایی زیباییشناختی را فراهم کند. در کمترین حالت من چالشی برای آنهایی که به دیدگاه عدم تقارن تعلق دارند ایجاد میکنم تا برای دیدگاه خود توجیه بیاورند و نشان میدهم که تفاوتهایی که به لحاظ سنتی بدانها ارجاع داده میشود در واقع کمکی به این بحث نمیکنند.
ما به این گرایش کلی اشاره کردیم: اینکه واقعگرایی اخلاقی از واقعگرایی زیباییشناختی قابل دفاعتر بوده و پذیرفتن اینکه زیبایی، در مقایسه با اخلاق، مستقل از ذهن است سختتر است. میخواهم دو گونهی وسیع ملاحظات را بررسی کنم که دستکم در مواردی به نظر میرسد توجیه لازم را فراهم میکند. اول اینکه در موارد بسیار کمی که در آنها استدلالی برای ادعای عدم تقارن مطرح شده است، اغلب به برشمردن تفاوتها روی میآورند، که گاهی آن را معرفتشناسی زیباییشناختی در برابر قضاوتهای اخلاقی مینامند. به تعدادی از محدودیتها که تحت آنها قضاوتهای جدید زیباییشناختی را بتوان با مشروعیت انجام داد، بسنده کرده و سپس اشاره میکنند که این محدودیتها در مورد قضاوتهای اخلاقی برقرار نیستند. به سه مورد از اینها میخواهم بپردازم. یک ایدهی رایج این است که جدی گرفتن این محدودیتها ما را به تصویری از قضاوت زیباییشناختی متعهد میکند که به شکل قابل توجهی به واکنش ذهنی وابسته است. این در حالی است که چنین تعهدی در مورد قضاوت اخلاقی مطرح نمیشود. مدافعان نظریهی تقارن مدعی هستند که نشان میدهند ارزش زیباییشناختی باید دستکم به یک معنا وابسته به ذهن باشد، در حالی که همین سوال را در مورد ارزشهای اخلاقی بررسی نمیکنند. پس این اولین نوع استدلال است که بررسی میکنم و سپس در گونهی دوم، استدلال برای عدم تقارن شامل این میشود که ارزش زیباییشناختی برخلاف ارزش اخلاقی به ویژگیهایی وابسته هستند که خودشان وابسته به ذهن هستند، به طور خاص ویژگیهای حسی. این نکته نیز به این عنوان قرار است نشان دهد ارزش زیباییشناختی باید وابسته به ذهن باشد ولی همین بررسی در مورد اخلاق انجام نمیگیرد. در ادامه این استدلالها را بررسی میکنم. ابتدا به استدلالها میپردازم و سپس به هر یک برخواهم گشت و عنوان خواهم کرد چرا فکر میکنم هیچ کدامشان قانع کننده نیستند. توجیه ادعای عدم تقارن در هیچ یک از منابعی که مطرح شده نیامده، ولی اگر حق با من باشد، وظیفهی اثبات بر عهده آنهایی است که باور دارند ادعای عدم تقارن توجیه مناسبی ایجاد میکند.
قضاوت اخلاقی کردن بر اساس یک توصیف کاملا مشروع است. اگر شما با استفاده از عباراتی غیر از عباراتی که در اخلاق به کار گرفته میشود برای من توصیف کنید که «بتی» این کار و آن کار را کرد، علی الاصول من در شرایطی خواهم بود، که بتوانم قضاوت اخلاقی در مورد آنچه بتی انجام داد، داشته باشم. به شرط اینکه به من اطلاعات دقیق و به اندازهی کافی جزئی بدهید. ولی اغلب استدلال میشود که این مسئله برای قضاوتهای زیباییشناختی مطرح نیست. پس هیچ میزانی از توصیف غیر از توصیف زیباییشناختی و ارزشگذارانه از یک چیز، مرا در شرایطی قرار نخواهد داد که بتوانم قضاوت کنم آن چیز زیباست. این اولین تفاوت است که بعدتر به آن خواهم پرداخت. دومین تفاوتی که مطرح میشود این است که قضاوتهای زیباییشناختی نمیتوانند شامل به کارگیری اصول باشند. ممکن است تصور این باشد که توصیفها و اصول با هم ارتباط نزدیکی دارند ولی باید توجه داشت که میتوان این دو را از هم جدا کرد. پس اگر بر اساس توصیف چیزی میتوانید تصمیم بگیرید از نظر اخلاقی درست یا غلط است، نمیتوان ضرورتا نتیجه گرفت از اصول اخلاقی بهره میگیرید. ممکن است پس از اینکه توصیفی صحیح از اعمال بتی را بشنوم بدون اینکه ارزشگذاری اخلاقی در این توصیفات صورت بگیرد، قضاوت اخلاقی من در مورد عمل بتی این باشد که عمل او اشتباه است، ولی این کار من را به این باور متعهد نمیکند که طبق آن، ویژگیهای اخلاقی به دیگر ویژگیها متصل باشند.
در مورد تفاوت سوم، به اصل آشنایی در زیباییشناسی اشاره کنم. برای اینکه بتوانم قضاوت کنم بتی عمل نادرستی انجام داده نیازی نیست من آنجا بوده باشم و تمام اعمال او و پیامدهای آن را مشاهده کرده باشم. ولی در مورد قضاوت زیباییشناختی که مثلا این باغ زیباست، باید خودم باغ را دیده باشم. این هم به عنوان یک تفاوت بالقوه بین دو عرصهی اخلاق و زیباییشناسی باقی میماند. و آخرین تفاوتی را که به آن اشاره خواهم کرد، «وابستگی» مینامم. این ادعایی است که زیبایی به ویژگیهای حسی (مانند رنگ) وابسته است، و از آنجایی که خود اینها وابسته به ذهن هستند، پس خیصیصههای زیباییشناختی هم باید وابسته به ذهن باشند. خوبِ اخلاقی از طرف دیگر به مقولههای وابسته به ذهن بستگی نیست. این چهار تفاوت ادعا شده بین اخلاق و زیبایی شناسی است، سه تفاوت از این بین معرفتشناختی هستند و یک تفاوت متافیزیکی است.
این چهار تفاوت دلایل اصلیای هستند که افراد برای دفاع از اصل عدم تقارن به کار میبرند و من میخواهم استدلال کنم که همه این استدلالها مردود هستند. اگر حق با من باشد ادعای عدم تقارن هیچ پشتوانهای نخواهد داشت یا در کمترین حالت مدافعان این ادعا باید با چالش من مواجه شوند. من در ادامه خواهم گفت در حالی که ممکن است اصول بین اخلاق و زیباییشناسی متفاوت باشند، ولی آشنایی چنین نیست. اصل آشنایی به شفافسازی بیشتری نیاز دارد، که در این حالت یا این شفافیت نمیتواند به تمایز واقعی بین امر اخلاقی و امر زیباییشناختی اشاره کند یا اینکه تمایز واقعی بین امر اخلاقی و امر زیبایی شناختی وجود دارد، ولی ادعای عدم تقارن را پشتیبانی نمیکند.
خب ادعا این است: در حالی که قضاوتهای اخلاقی قابل قبولی را میتوان بر اساس توصیف شکل بخشید، قضاوتهای زیباییشناختی را نمیتوانند چنین بیان کرد. توصیف هیچ ابژهای من را در جایگاهی قرار نخواهد داد که قضاوت کنم آن ابژه زیباست. استدلال این است که این محدودیت در مورد قضاوت زیباییشناختی را به بهترین شکل میتوان با این ادعا که قضاوتهای زیباییشناختی ماهیتا به واکنشهای ذهنی گره خورده است، تبیین کرد. خب حالا اگر هیچ میزان از توصیف، فارغ از اینکه چقدر جامع و دقیق باشد، نمیتواند شما را در جایگاهی قرار دهد که قضاوت زیباییشناختی داشته باشید، باید شک کرد به اینکه قضاوتهای زیباییشناختی واقعا مسئلهی گزارش فکتهای مستقل از ذهن است. آنچه باعث میشود یک قضاوت اخلاقی خوب باشد صرفا ویژگیهای ابژهای که مورد قضاوت قرار میگیرد نیست، بلکه برخی خصوصیات شخصی که قضاوت میکند مورد بررسی است، مثلا واکنش ذهنی به ابژه. به نظر من این استدلال دو مشکل دارد. نخست اینکه این مقدمه در مورد توصیفها حتی اگر صحیح باشد حمایتی برای نتیجه گرفتن درباره نقش ذاتی واکنشهای ذهنی نمیکند. د
وم اینکه میخواهم استدلال کنم که این مقدمه غلط است. ابتدا این استدلال که قضاوتهای زیباییشناختی را نمیتوان بر اساس توصیف انجام داد در واقع بر این مدعا که چنین قضاوتهایی ذاتا شامل واکنشهای ذهنی میشوند، هیچ نوع پشتیبانیای ارائه نمیکند. چرا که هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم بر مبنای یک توصیف بنا نهاده شدن، بر قضاوتهای ما که ذاتا شامل واکنشهای ذهنی است، مانعی ایجاد میکند. برخی افراد بر این باورند که قضاوتهای اخلاقی مستلزم واکنشهای احساسی هستند و این افراد نباید نفی کنند که قضاوتهای اخلاقی میتوانند بر اساس توصیف بنا نهاده شده باشند. بسیاری از شرایطی که ما به لحاظ عاطفی به آنها واکنش نشان میدهیم، اغلب بر مبنای توصیف است و نه اینکه شاهد تمام جزییات وقوع آن باشیم. انسانها اغلب از اخبار که رویدادها را توصیف میکنند ناراحت یا خشمگین میشوند، حتی اگر این افراد هیچ راه دیگری برای مواجه شدن با چنین رویدادهایی نداشته باشند. با توجه به اینکه میتوان واکنشهای احساسیِ بر اساس توصیف، در مثال اخلاقی داشته باشیم، نمیتواند چنین باشد که نفی آن در مورد زیباییشناسی را بتوان بر این مبنا تبیین کرد که این قضاوتها بر اساس واکنشهای احساسی است. پس توسل به «توصیف» نمیتواند این ادعا را که قضاوتهای زیباییشناسی به واکنشهای احساسی گره خوردهاند، پشتیبانی کند. حتی این شک وجود دارد که ادعای توصیف صحیح باشد. اغلب افراد بر این باورند که چیزی را که بتوان به شکل صحیح زیبا نامید، محدود به ابژههای قابل ادراک نیست. استدلال، حرکات شطرنج و نظریهها همگی به عنوان پدیدههایی که میتوانند زیبا باشند در نظر گرفته شدهاند. احتمالا بتوان زیبایی اثبات، حرکت شطرنج، یا یک نظریه را بر اساس توصیفی از آنها قضاوت کرد. البته دقیقا مشخص نیست، دستکم در مورد اثبات و نظریه، بر چه مبنای دیگری بتوان چنین قضاوتی کرد.
اگر چنین باشد، مورد توصیف برای همهی قضاوتهای زیباییشناختی صادق نخواهد بود، بلکه تنها برای زیرمجموعهای از قضاوتهای زیباییشناختی – قضاوتهای زیبایی ادراکی – صدق خواهد کرد. گمان میکنم تببینی طبیعی برای این وجود دارد، تبیینی که اصلا به واکنشهای ذهنی اتکا نمیکند. ما واژههایی برای توصیف ویژگیهای ادراکی یک پدیده را نداریم، به میزان ظرافتی که بتواند شخصی را قادر سازد که قضاوت کند یک چیز زیباست یا نیست. این چنین نیست که توصیف در اصل وسیلهی نامناسبی برای شکل بخشیدن به قضاوتهای زیباییشناختی باشد، بلکه نوع توصیفهایی که برای این کار لازم است، موجود نیستند. بنابراین، برخلاف آنچه اغلب عنوان میشود، مورد «توصیف» نشاندهندهی تمایز اساسی بین مورد اخلاقی و زیباییشناختی نیست. تمایز واقعی بین یک زیرمجموعهی قضاوتهای زیباییشناختی از یک سو، و مابقی قضاوتهای زیباییشناختی و اخلاقی از سوی دیگر است. علاوه بر این، چنین تمایزی، تمایز خیلی عمیقی نیست و با در دسترس بودن توصیفها سر و کار دارد، نه اصولی که توصیف را به عنوان مبنایی درست برای قضاوت زیر سوال ببرد. در موارد زیبایی چشمی، باید بدانید یک ابژه چه شکلی است تا بتوانید بفهمید که زیباست یا نیست. نمیتوانید بر اساس توصیف به این نتیجه برسید که یک ابژه چه شکلی است و به احتمال زیاد این همان دلیلی است که نمیتوان قضاوتهای زیباییشناختی را بر مبنای توصیف بنا نهاد. این مورد توصیف بود، حال به مورد اصول بپردازیم.
به نظر من این بدترین استدلال بین این استدلالهاست و مغلطهی پهلوانپنبه به نظر میآید ولی به هر حال آن را بررسی میکنم. نبود نقش برای اصول زیباییشناختی ممکن است به نظر بیاید که از این ایده پشتیبانی کند که قضاوتهای زیباییشناختی اساسا شامل واکنشهای ذهنی است. دو دلیل برای اینکه چنین نیست: اول، افرادی که گمان میکنند قضاوتهای اخلاقی بر مبنای اصول نیست، مجبور نیستند بپذیرند که قضاوتهای زیباییشناختی بر مبنای واکنشهای ذهنی است. معروفترین مروج خاصگرایی اخلاقی، جاناتان دانسی (Jonathan Dancy)، واقعگرای اخلاقی است. دلیلی وجود ندارد که نبود اصول، واقعگرای زیباییشناختی را نگران کند یا نقش داشتن اصول در اخلاق به واقعگرای اخلاقی کمکی کند. بنابراین، حتی اگر صحیح باشد که اصول، نقش اخلاقی پررنگتری در قضاوتهای اخلاقی در مقایسه با قضاوتهای زیباییشناختی داشته باشد، این کمکی به ادعای عدم تقارن نمیکند. نکتهی دوم اینکه به نظرم فضای بیشتری برای اندیشیدن به وجود و نقشی که اصول زیباییشناختی در موارد و مصادیق غیرادراکی در مقایسه با موارد ادارکی داراست، وجود دارد. معیارهای غیرارزشگذارانهی متعددی اغلب برای زیبایی نظریهها ارائه میشود. سادگی، توانایی تبیین گروه گستردهای از پدیده ها از جمله مواردی هستند که برای زیبایی نظریهها در مورد آنها صحبت میشود.
اگر این صحیح باشد، مشکل دیگری برای مسئلهی اصول به وجود خواهد آمد. همانطور که مسئلهی توصیف ویژگی زیباییشناختی نبود، بلکه ویژگی ادراکی بود، اگر آنچه در این بخش گفتم صحیح باشد نکتهی اصول تنها در مورد قضاوتهای زیباییشناختی ادراکی صحیح خواهد بود نه همهی قضاوتهای زیباییشناختی، که در این حالت میتوانیم به تبیین جایگزین خود روی بیاوریم. ما از اصول زیباییشناختی در موارد ادراکی استفاده نمیکنیم چرا که واژههای لازم برای در برگرفتن آنها را نداریم. اگر دلیلی داریم که واژههای مناسب را برای توصیف با جزییات آنچه ادراک میکنیم، نداریم پس احتمالا واژههای مناسبی که بتوانند اصول زیباییشناختی را به ویژگیهای زیباییشناختی مرتبط کند نیز نداریم. اگر مشخص شود که اصول زیباییشناختی تنها در موارد ادارکی نقشی ندارند، آنگاه به نظر میرسد بهترین توضیح این دو پدیده این است که ما نمیتوانیم اصول زیباییشناختی ادراکی را بیان کنیم و این دلیلی نیست برای این نتیجه که چنین اصولی نمیتوانند وجود داشته باشند. تلاش برای شناسایی اصول اخلاقی در هدایت قضاوتهای اخلاقی ما چندان موفقیتآمیز نبودهاند. پس حتی آنهایی که گمان میکنند اصول نقش مهمی در قضاوتهای اخلاقی بازی میکنند باید بین بهره گرفتن از این اصول و توانایی ابراز آنها تمایز قائل شوند. وقتی این تمایز را در نظر بگیریم، این مورد را در مورد زیباییشناختی نیز میتوانیم بیان کنیم.
مورد توصیف و اصول را بررسی کردیم و دیدیم که چگونه این دو نمیتوانند ادعای عدم تقارن را پشتیبانی کنند. حال بگذارید به مسئلهی آشنایی توجه کنیم. همانطور که گفتم، معمولا گفته میشود در مورد قضاوتهای زیباییشناختی و نه قضاوتهای اخلاقی آنچه اصل آشنایی نامیده میشود، برقرار است. این اصل چنین است، برای اینکه بتوانیم قضاوت کنیم که بتی عمل اشتباهی مرتکب شده، نیازی نیست آنجا باشم و شاهد رخ دادن اعمالش باشم و عواقب اعمالش را مشاهده کنم ولی در مورد قضاوت به خصوص من که یک باغ زیباست، نیاز دارم که آن باغ را خودم ببینم تا چنین قضاوتی را بتوانم انجام دهم. برخی فیلسوفها اخیرا مدعی شدهاند که از آنجایی که چنین اصلی بر قضاوتهای زیباییشناختی حاکم است، نشان میدهد که پیوند مهمی بین قضاوتهای زیباییشناختی و واکنشهای ذهنی وجود دارد. دلیل اینکه باید خودتان باغ را ببینید تا بتوانید زیبا بودن آن را قضاوت کنید، این است که قضاوت زیبایی، یعنی داشتن نوع به خصوصی از واکنش ذهنی به یک پدیده. این استدلال به صورت بالقوه پشتیبان عدم تقارن است، چرا که اگر این اصل نشان دهد که زیبایی به ذهن وابسته است و اصل آشنایی در مورد اخلاق برقرار نباشد، میتواند اصل عدم تقارن را پشتیبانی کند. هرچند این استدلال مجابکننده نیست. در این استدلال این مستتر است که فرد میتواند به پدیدهای واکنشی احساسی داشته باشد اگر با آن آشنا باشد، در غیراینصورت چرا نیاز به واکنشهای احساسی، محدودیتی را ایجاد کند که باید با یک ابژه آشنا باشیم. این فرض مشخصا غلط است. نیازی نیست با چیزی آشنا باشید تا واکنش احساسی به آن داشته باشید. میتوانید به یک عمل یا یک سری رویداد واکنش احساسی داشته باشید که تنها برای شما توصیف شده باشد و خود شاهد آن نبوده باشید. بنابراین، اگر هم اصل آشنایی در مورد قضاوتهای زیباییشناختی برقرار باشد، شاهدی نیست که واکنشهای احساسی برای قضاوتهای زیباییشناختی ضروری هستند.
ممکن است فکر کنید که اصل آشنایی چه چیزی به ما در مورد قضاوتهای زیباییشناختی میگوید؟ اگر چنین باشد که این اصل در مورد زیباییشناسی برقرار است ولی در مورد اخلاق برقرار نیست، این اصل به میزان و گونهی اطلاعاتی که مبنای یک اصل زیباییشناختی واقع شود، بستگی دارد. در سادهترین حالت، اصل آشنایی میگوید که باید یک ابژه را ببینید تا بتوانید قضاوت زیباییشناختی در مورد آن داشته باشید. با توجه به موارد زیبایی غیرادراکی، این سخن غیرمحتمل به نظر میآید. پس این اصل نه در مورد همه قضاوتهای زیباییشناختی که تنها در مورد زیرمجموعهای از آن صحیح است. همانطور که قبلا گفتیم، دلیل این امر این است که اگر بخواهید ببینید یک چیزی چه شکلی است باید آن را ببینید. به نظر میرسد که نقد این حالت ساده از اصل آشنایی کار سادهای است. ولی برخی فیلسوفها مثالهای ظریفتری زدهاند که در آنها با موارد زیبایی غیرادراکی سروکار داریم. مثلا آنها خواهند گفت که مواجههی ادارکی برای قضاوت زیباییشناختی ضروری نیست بلکه مواجهی مستقیم با اثر ضروری است. ولی این دقیقا یعنی چه؟ مواجههی مستقیم با یک اثبات چیست؟ تنها چیزی که برای قضاوت زیباییشناختیِ اثبات لازم است، این است که یک اثبات را متوجه شوید. یعنی آنچه در قضاوت زیباییشناختی ضروری است، میزان اطلاعاتی است که دارید.
این سه لازمهی معرفتشناختی بود که بررسی کردیم. حال وابستگی را که ادعای متافزیکی است، بررسی کنیم. این ادعا این است که زیبایی وابسته به ویژگیهای حسی است که خودشان وابسته به ذهن هستند و بنابراین ویژگیهای زیباییشناختی هم باید به ذهن وابسته باشند ولی خوبیِ اخلاقی به ذهن وابسته نیست. به نظر میرسد اینجا استدلالی داریم که وابستگی زیبایی به ذهن را نشان میدهد بدون اینکه وابستگی اخلاق به ذهن را نشان دهد. این استدلال به شکل جزئیتر این چنین است:
*زیبایی به ویژگیهای حسی همچون رنگ و صدا وابسته است.
*زیبایی تنها در صورتی میتواند مستقل از ذهن باشد که رنگ و صدا مستقل از ذهن باشند.
*ولی صدا و رنگ مستقل از ذهن نیستند پس زیبایی نمیتواند مستقل از ذهن باشد.
در اینجا فرصت نیست به وابستگی یا استقلال رنگ و صدا نسبت به ذهن بپردازیم و درست بودن این را نیز فرض میگیریم. با این وجود دو مشکل در این استدلال وجود دارد. مقدمه (1) غلط است و فکر میکنم تا بدین جا متوجه شده باشید چرا. همانطور که گفتم پدیدههایی که ویژگیهای حسی ندارند (مانند اثبات و نظریه) نیز میتوانند زیبا باشند. ممکن است فکر کنید که حتی چیزهایی که ویژگیهای حسی دارند نیز میتوانند به واسطهی چیزی به غیر از ویژگی حسی زیبا باشند. مثلا یک کتاب میتواند زیبا باشد ولی نه به خاطر هیچ یک از ویژگیهای حسی آن. ولی حتی اگر اینها هم برقرار نبودند مشکل دیگری وجود دارد. فرض کنید زیبایی همیشه به واسطهی ویژگیهای حسی یک ابژه تعین پیدا میکرد، حتی در این حالت هم نمیتوان نتیجه گرفت که رئالیسم در مورد زیبایی تنها در حالتی ممکن است که زیبایی مستقل از ذهن باشد. سعی میکنم با یک آنالوژی شما را متقاعد کنم. در بسیاری از موارد، خوبی یا بدی اخلاقی یک عمل به این وابسته است که افراد چگونه تحت تاثیر آن قرار گرفتهاند. اگر من سخنی بگویم که شما را ناراحت کند و من هم بدانم که این سخن شما را ناراحت خواهد کرد، پس مشخصا این نکته در وضعیت اخلاقی عمل من تاثیر میگذارد.
پس بد بودن عمل من به لحاظ اخلاقی به واکنش شما وابسته است و اینکه شما چه حسی به سخن من دارید مسئلهای مستقل از ذهن نیست بلکه وابسته به این است که چه احساسی دارید و به واقعیتهایی درباره ذهن شما وابسته است. به همین شکل کارخانهای که آشغال در رودخانه میریزد خطر آلوده کردن آب برای ساکنان محلی ایجاد میکند. وضعیت اخلاقی این عمل، به اعمال انسانها وابسته است چرا که انسانها به آب تمیز نیاز دارند. در این گونه موارد بد بودن عمل، دستکم تا حدودی به انسانها بستگی دارد. به نظر میرسد که ارزش اخلاقی و زیباییشناختی از این منظر با هم برابر هستند. این نوع وابستگی در اخلاق و زیباییشناسی، هر دو، ملاحظه میشود. پس این مثال یا برای واقعگرایی در اخلاق و زیباییشناسی چالش ایجاد میکند یا در هیچکدام از آنها چالشی ایجاد نمیکند. برای یک واقعگرای اخلاقی این سخن عجیبی نیست که بد بودن اعمال گاهی وابسته به این است که کسی به واسطهی آن عمل آسیبی دیده یا ناراحت شده باشد. این نوع از وابستگی به ذهن نیست که واقعگرایان میخواهند نفی کنند.
نظر شما